داستان تخيلي براي كودكان 9-7 سال
پيرزن تنهايي بود كه از پنبه بالش ها عروسكهايي درست ميكرد كه به اميد اينكه يك روز صبح كه از خواب بيدار ميشود ...
داستان تخيلي براي كودكان 9-7 سال
پيرزن تنهايي بود كه از پنبه بالش ها عروسكهايي درست ميكرد كه به اميد اينكه يك روز صبح كه از خواب بيدار ميشود آنها واقي شده باشند و
بچه هاي او شوند و از تنهايي درآيد و اگرهنوز به صورت عروسكهاي
پنبه اي بودند آنها را خراب مي كرد و از نو درست ميكرد. يك روز صبح وقتي از خواب بلند شد و آنها را به همان صورت ديد تا آمد آنها را خراب كند يكي از آنها چشمانش را باز كرد و به او گفت كه من آرزوي تو هستم.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.