داستان در خیال دخترکی روی می دهد که پاهایش از حرکت کردن ناتوان است. دخترک از پنجره ی خیالش از دشتی گذر می کند، دشتی با هفت اسب. هر یک از ...
داستان در خیال دخترکی روی می دهد که پاهایش از حرکت کردن ناتوان است. دخترک از پنجره ی خیالش از دشتی گذر می کند، دشتی با هفت اسب. هر یک از اسب ها به رنگی اند و فقط اسب یک ام بی رنگ است، پس هر کدام از اسب ها رنگی به او می دهند. در ادامه ی داستان، هر یک از اسب ها جایی دارند و فقط اسب هفت ام جایی برای بودن ندارد، پس هر کدام از اسب ها پاره ای از جای خود را به او می دهند تا او هم دارای جا بشود و بدین گونه است که او صاحب همه جا می شود. و اما همه ی اسب ها فکر و خیالی در سر دارند و فقط اسب یک ام است که چیزی برای خیال کردن ندارد، پس هر کدام از اسب ها گوشه ای از فکر و خیال شان را به او می دهند و بدین ترتیب سرِ اسب یک ام پر از فکرهای قشنگ می شود. زمان می گذرد و وقت بازگشت اسب ها می رسد. اسبی که از یک رنگ بیش تر دارد و اسبی که از یک جا بیش تر دارد و اسبی که از یک فکر بیش تر دارد هر کدام از رنگ هایش، جاهایش و فکرهایش به دخترک می دهند و دخترک سرشار از شادی می شود. اسب هایی که از دیگران رنگ و جا و فکر گرفته اند به دختری که در خیال خود به آن ها جان داده است رنگ و جا و فکر می بخشند. دخترک آن ها را برای ساختن قصه ی هفت شب، هفت ماه دعوت می کند و این گونه است که اسب ها جاودانه می شوند ...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.