رمان فارسی. داستان درباره ی دختری است كه از قم به تهران آمده است. وقتی به تهران آمدند پدرش به او اجازه داد كه به مدرسه برود. او به پدرش گفت كه ...
رمان فارسی. داستان درباره ی دختری است كه از قم به تهران آمده است. وقتی به تهران آمدند پدرش به او اجازه داد كه به مدرسه برود. او به پدرش گفت كه در تهران دخترها چادر سر نمی كنند و پدر ش گفت می تواند روسری سر كند به شرط اینكه مواظب اخلاق و رفتارش باشد. او دوستی داشت به اسم پروانه كه از كارهای او همیشه متعجب بود چون او هیچ وقت به فكر آبروی پدرش نبود. توی خیابان بلند صحبت می كرد، به ویترین مغازه ها نگاه می كرد و حتی می ایستاد و چیزی را او من نشان می داد ...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.