داستانهاي كوتاه: چه كسي با من ايروپولي بازي مي كند؟ / دوست دارم برقصم / صداي پاي زن / زيادي سخت نگير سمانه / داشتند با هم پچ پچ مي كردند / باز ه ...
داستانهاي كوتاه: چه كسي با من ايروپولي بازي مي كند؟ / دوست دارم برقصم / صداي پاي زن / زيادي سخت نگير سمانه / داشتند با هم پچ پچ مي كردند / باز هم پيش من بياييد / حالا مگر چه مي شود؟ / آن مرد در باران آمد. در داستان "باز هم پيش من بياييد"، مرد جواني زنگ خانه اي قديمي را به صدا در مي آورد و زني جوان، در به رويش مي گشايد. زن گمان مي كند كه مرد از طرف بنگاه و براي خريد خانه آمده اما پس از كمي گفت و گو در مي يابد كه اين خانه متعلق به پدر مرد جوان است كه سال ها پيش آن را فروخته و او اينك براي يادآوري خاطرات تلخ و شيرين گذشته قدم به درون اين خانه گذاشته است...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.