«از نوعدوستان سخاوتمند که جز راهآهن و دبستان گواهی برای اثبات پیشرفت خِرد ندارند، خواهم پرسید، از این عالمان شاد اگر داستانم را خواند ...
«از نوعدوستان سخاوتمند که جز راهآهن و دبستان گواهی برای اثبات پیشرفت خِرد ندارند، خواهم پرسید، از این عالمان شاد اگر داستانم را خوانده باشند، خواهم پرسید چه مرهمی برای دردهایی که پیش چشمشان آوردهام، دارند؟ هیچ، جز این است؟ و خواهند گفت جبر، البته اگر این واژه را در خاطر داشته باشند. تقصیر بر گردن این قدرت قهار شوم و رازآلود است که با انسان متولد میشود، حتی پس از نابودی او نیز پابرجا میماند، در کمین تمام قرنها و امپراتوریها مینشیند و با بیرحمیِ تمام میخندد و فلسفه و انسانها را تماشا میکند که در سفسطههایشان به خود میپیچند تا وجودش را انکار کنند، اما او چون هیولایی که با جمجمهها بازی میکند، تمام انسانها را در دستان پولادین خویش میفشارد!»
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.