رمان.
بنشینید... خواهش میکنم! خواهش میکنم را بست تنگه جملهی امیرش تا ضرب آن را بگیرد به گمانم رل مرد عاشقپیشه خستهاش کرده و وقتش یود ...
رمان.
بنشینید... خواهش میکنم! خواهش میکنم را بست تنگه جملهی امیرش تا ضرب آن را بگیرد به گمانم رل مرد عاشقپیشه خستهاش کرده و وقتش یود در قالب خودش. نقش چند لحظه قبل نه تنها به مذاق او نشسته که مرا هم ترسانده بود. اگر فیلم آدمخوارها را هم میدیدم و مارهای آنکوندا، این قدر نمیترسیدم که این لحظه ترسیده بودم...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.