پلیس دارد میآید، قرار است من را دستگیر کند.» از شنیدن حرفهایش خونم یخ زد. شوهرم متهم به قتل است. قسم میخورد که بیگناه است - پس چرا به م ...
پلیس دارد میآید، قرار است من را دستگیر کند.» از شنیدن حرفهایش خونم یخ زد. شوهرم متهم به قتل است. قسم میخورد که بیگناه است - پس چرا به من نمیگوید که واقعاً آن شب کجا بوده است؟
من خیلی خوششانسم که مارک، شوهر خوشقیافهام و پسر کوچک چشمآبیمان را دارم. همه میگویند ما خانوادهی کاملی هستیم. من قبلاً حرفهایشان را باور میکردم.
اما وقتی مارک از یک سفر کاری با حلقههای سیاه زیر چشمانش به خانه میآید، همه چیز تغییر میکند. آن شب با صدای کوبیدن در از جا میپرم. پلیس میخواهد از او در مورد قتل یک زن جوان زیبا و بور سوال کند. مارک قسم میخورد که هیچ ارتباطی با این موضوع نداشته، او یک همکار بوده، نه چیز دیگری.
مارک یک خلبان هواپیمایی محترم و یک همسر و پدر نمونه است. به نظر غیرممکن میرسد که او در چنین چیزی دست داشته باشد. اما او کلمهای در مورد اینکه واقعاً کجا بوده است، نمیگوید. من معتقدم که او قاتل نیست - اما میدانم که او چیزی را پنهان میکند. این اولین بار نیست که این اتفاق میافتد.
سپس به شوهرم حمله میشود. کنار تخت بیمارستانش نشستهام و دعا میکنم که به هوش بیاید، اشک از چشمانم جاری است. پلیس میگوید تصادف کرده است. اما اگر کسی این بلا را سرش آورده باشد چه؟
وقتی کسی را میبینم که در باغ پنهان شده و خانه را زیر نظر دارد، از ترس خشکم میزند. آیا آنها میخواهند به ما هم آسیب بزنند؟ من هر کاری برای محافظت از پسر کوچک عزیزم انجام میدهم - و باید با کشف دروغهای شوهرم شروع کنم...
یک تریلر روانشناختی فوقالعاده پرتنش و پر پیچ و خم که نفستان را برای ادامه بند میآورد! مناسب برای طرفداران کاترین کرافت، تی. ام. لوگان و روث هیلد.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.