رمان فارسی.
پاره اول:
تا حالا شده رد جوی آبی رو بگیرین و ببینین کجا می ریزه؟ بهتون می گم، فاضلاب! اگه به این فاضلاب خوب دقت کنین کلی جون ...
رمان فارسی.
پاره اول:
تا حالا شده رد جوی آبی رو بگیرین و ببینین کجا می ریزه؟ بهتون می گم، فاضلاب! اگه به این فاضلاب خوب دقت کنین کلی جونور ریز و درشت توش دست و پا می زنن و زندگی می کنن. تعجب آوره اما حقیقت داره، تو عمق فاضلاب، زندگی به صورت دیگه ای جریان داره و اون جونورهای ریز و درشت به این نوع زندگی عادت دارن، مثه من و خیلی های دیگه. عادت!
پاره دوم:
چه سال های وحشتناکی! از قصه های صفحه ی تو وحشتناک تر! اون قدر نقش بازی کردم که خودم رو هم فراموش کردم. تصور کن زنی رو به قول فروغ اون هم در آستانه فصل سرد، در غاری پر از قندیل و یخ، به دنبال کبریتی تا با شعله ناچیزش گوشه ای از زندگیش رو روشن کنه. من بچه می خواستم اما شهامت دفاع از این حس رو نداشتم، حس ها رو ازم گرفته بودن. نه ... نه ... خودم گرفته بودم، خودم اجازه داده بودم که این حس ها رو ازم بگیرن و زنده به گور کنن!
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.