داستان فارسی. این تصویر احتمالا" شبیه تصویر کودک لنگی بود که صدای پایش را روی کف آجری حیاط یک خانه ی قدیمی می شنیدم و با این حال هیچ گونه تصو ...
داستان فارسی. این تصویر احتمالا" شبیه تصویر کودک لنگی بود که صدای پایش را روی کف آجری حیاط یک خانه ی قدیمی می شنیدم و با این حال هیچ گونه تصوری از چهره و قد و قامتش نداشتم. در نظر من، این کودک بی چهره بود و اگر حتی چهره داشت، چهره ی او شبیه یک مشت گره کرده و گاهی شبیه یک سیب زمینی وارفته بود. یک بچه ی ناقص الخلقه. مثلا" برادر یا شاید حتی تنها برادر بنی عالمی که به او محبت داشتم و با این حال هرگز دل دیدن چشم هایش را نداشتم ...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.