زمان داستان مربوط به قبل از انقلاب است. مادري فرزند دلبندي دارد كه اينك زنداني سياسي است. او از بروجرد به تهران مي آيد تا او را ملاقات كند. م ...
زمان داستان مربوط به قبل از انقلاب است. مادري فرزند دلبندي دارد كه اينك زنداني سياسي است. او از بروجرد به تهران مي آيد تا او را ملاقات كند. محل اقامتش در خانه برادرش است. او دائما" در منزل برادرش تحقير مي شود كه باعث مي شود او به واگويه دروني مشغول شود:
... راستي روزي چند بار به تو فكر مي كنم؟ نمي دانم، انگار آنچه در مغزم مانده است، چشمهاي درشت و قهوه اي رنگ توست... تنها چشمهاتو
مي بينم، كه وقتي از مدرسه بر مي گشتي و تو آفتاب مي نشستي، به رنگ عسل در مي آمدند. تنها رنگ چشمهات يادم مانده و نجابتت. نه داد ميزدي، نه بهانه مي گرفتي... مثل شهاب آمدي و رفتي، چرا؟ چرا بايد اين طور
مي شد؟
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.