من هم رؤیایی دارم.
رؤیایی که اینک دیگر تا خرخره فرورفته در لجنزار متعفن ترسها، وسواسها، بدبختیها، حماقتها، اضطرابها و بیعرض ...
من هم رؤیایی دارم.
رؤیایی که اینک دیگر تا خرخره فرورفته در لجنزار متعفن ترسها، وسواسها، بدبختیها، حماقتها، اضطرابها و بیعرضگیهایم. رؤیایی که همواره با من بوده است و بیوقفه دستوپا میزند تا خود را خلاص کند از این سلول پر از ویرانی، پر از وحشت و نومیدی که منام، مگر رها شود. این مجموعه را که گزیدهای از داستانهای دو مجموعهی «حکایت مرگ آدمیزادی» و «مصائب شکلاتی یک کارمند کادوپیچ» است، پیشکش میکنم به آستان ارجمند این رؤیا، که تنها تکیهگاه باقیمانده است برای این شانههای تکیده تا زیر کوهبار این زندگی کارمندی بیسروته، که مملو از زیرسیگاریهای پر شده، بدهیها و اقساط معوقه است، نشکند و دیگر، به همهی آنها که بزرگوارانه در این سیوچند سال عمر کماثر، کممایه و بیثمرم، بهنحوی از انحاء، تحملم کردهاند.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.