"باد نوپای بهاری وزیدن گرفته بود، آنقدر تازه و باطراوت که گویا از مزرع خاطرات میگذشت نه از خیابانهای تاریک و دلگیر. میوزید و بر با ...
"باد نوپای بهاری وزیدن گرفته بود، آنقدر تازه و باطراوت که گویا از مزرع خاطرات میگذشت نه از خیابانهای تاریک و دلگیر. میوزید و بر بالای درختان زمزمه میکرد و عشقههایی را که نمای ساختمان اصلی را پوشانده بود با خود اینطرف و آنطرف میبرد. باد با خودش نغمههای بسیار داشت، اما به گوش هر شنوندهای همان را میخواند که در قلبش بود."
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.