رمان فارسی.
بخشی از متن کتاب:
قلبم پر از درد شده بود. انگار گفته بودند باید تا مدت ها بدون چشم زندگی کنی. آه یوسف، نمیدانی چقدر ترسیده بودم. ...
رمان فارسی.
بخشی از متن کتاب:
قلبم پر از درد شده بود. انگار گفته بودند باید تا مدت ها بدون چشم زندگی کنی. آه یوسف، نمیدانی چقدر ترسیده بودم. مثل یک تنگ خالی شده بودم. توی اتاق زاویه پشت پنجره ایستادم. دلم از غصه لب پر می زد. بغض کرده بودم، صدایی گفت: پیس پیس. تو بودی بلوز نو پوشیده بودی که آستین هایش بلند بود و تا زده بودی، کمربند دور کمر باریک و کوچکت یک دور اضافه خورده بود. هم ناراحت بودی هم هیجان زده. گفتی: دارم می روم پری ...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.