مرد داخل قاب عکس میخندد سیگار زیر لب گذاشته و دودش را به بیرون از قاب پف میکند دستار ابلقی به سر بسته و کلاشینکفی در دست راست گرفته و پای چپ ...
مرد داخل قاب عکس میخندد سیگار زیر لب گذاشته و دودش را به بیرون از قاب پف میکند دستار ابلقی به سر بسته و کلاشینکفی در دست راست گرفته و پای چپش را بر سنگ سفیدی گذاشته است
روبه روی قاب می ایستی با دست چپت یا بهتر بگویم با تنها انگشت دست چپت ریشهای کم کم سفید شده ات را می خارانی عجب جوانی ای داشتم مرد داخل قاب پایش را از روی سنگ بر می دارد. سیگار را با تنها انگشت دست چپش میگیرد دود سیگار را به هوا پف میکند برو برادر جوانی ات هم چندان چیزی نبودی برو !لوده از کویته تا پیشاورت از قندهار تا کابل از مزار تا بامیانت زیر دستان من بود خودت که خوب میدانی حالا پیر شده ایم بادمان رفته است یک وقت نام و نشانی داشتیم مرد خندهای می کند قنداق کلاشینکف را روی زمین می گذارد بدنش را کمی خم میکند انگار که بخواهد چیز مهمی بگوید
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.