داد می کشید. از صدای داد و بیداد بیزار بودم. ما او که داد هیچ ترسی در من پدید نمی آمد. همه چیز متفاوت می شد. فقط ندامت بود و بس.
مگه بهت نگفتم ن ...
داد می کشید. از صدای داد و بیداد بیزار بودم. ما او که داد هیچ ترسی در من پدید نمی آمد. همه چیز متفاوت می شد. فقط ندامت بود و بس.
مگه بهت نگفتم نذار نزدیکت بشه... اگه دستش بهت خورده بود که من خودمو می کشتم... می فهمی؟... من خودم و اون کثافتو با هم می کشتم. بمیرم برای صدایش. بمیرم برای رگهای شقیقه اش. بمیرم برای سرخی صورتش. باید واقعا بمیرم. آنقدر بمیرم که این لرزش تن هم تمام شود. سمتم قدم برداشت. در خودم مچاله شدم. دستم را کشید. مرا به میان تنش کشید.نلرز... وقتی می لرزی میتونم برم بکشمش نذار برم بکشمش و زجر کشیدن اصلیشو نبینیم. بوی تنش خوب بود. سینه اش محکم بود.و تپش قلب من آرام می شد. من با او آرام می شدم.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.