قسمت هایی از کتاب آمیز قلمدون
دلم میخواست جراتشو داشتم و امشب...مثل این غنچه نازت میکردم...دلم میخواست سرمو میذاشتم روی شونه ت و آهسته به خ ...
قسمت هایی از کتاب آمیز قلمدون
دلم میخواست جراتشو داشتم و امشب...مثل این غنچه نازت میکردم...دلم میخواست سرمو میذاشتم روی شونه ت و آهسته به خواب میرفتم.شونه ها تو مهربان،قوی و خیلی خوبه شوکت.اگه یه شب فقط یه شب سرمو می ذاشتم رو شونه ت،نه!حتی اگه یه لحظه دستتو می ذاشتی روی شونه های من...اوه اگه می دونستی چه کمالی،چه قدرتی بهم می داد... اون شب نمناک یادته؟با دو تا چشم میشی مثل دو ستاره مه آلود،نه پیچ اون کوچه یادته؟سلانه سلانه یه خرمن یاس سفید ریخته بود روی اون دیوار قدیمی چه قامتی!بلند و سفید و بارانی!و تو بوی باران و یاس می دادی.بوی سنگک تازه ای که مست میکرد،یادته؟
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.