حسین دولت آبادی، در بهار سال ۱۳۲۶ در روستای دولت آباد، (ناحیه ۲ سبزوار) به دنیا آمد و دوران ابتدائی را دردبستان مسعود سعد روستای دولت آباد ...
حسین دولت آبادی، در بهار سال ۱۳۲۶ در روستای دولت آباد، (ناحیه ۲ سبزوار) به دنیا آمد و دوران ابتدائی را دردبستان مسعود سعد روستای دولت آباد از سر گذراند. در سال ۱۳۴۰ برای ادامه تحصیل به سبزوار رفت و در دبیرستان ابن یمین نامنویسی کرد. چندی بعد، در سال ۱۳۴۲ همراه خانوادهاش به پایتخت مهاجرت کرد و درنتیجه تحصیلات دوره متوسطه او در نیمه سال دوم تحصیلی متوقف ماند و برای همیشه دبیرستان را وداع گفت. به محض ورود به پایتخت، همپای برادرهای ناتنیاش علی و حسن به کار نقاشی ساختمان پرداخت و برای ادامه تحصیل در کلاسهای شبانه خوارزمی نامنویسی کرد. درسال ۱۳۴۴به استخدام نیروی هوائی ارتش در آمد، به مدت سه سال "درجه دار" بود و همزمان شبانه درس میخواند. بعد از کسب دیپلم طبیعی برای ورود به دانشکده خلبانی امتحانهای ابتدائی را از سر گذراند. در پایان آزمایشها با فرمانده درگیر شد و نزاع آنها به اهانت کشید و در نهایت منجر به فرار او از ارتش گردید، در دوران فرار، بارها و بارها در جستجوی کار و امرار معاش به جنوب و شرق و شمال و مرکز ایران سفرها کرد و به حرفه قدیمی، یعنی نقاشی و سایرکارهای ساختمای پرداخت. هنوز پا به سن بیست و یک سالگی نگذاشته بود که دلباخته دختری به نام سکینه صبوری شد، در دورانی که فراری ارتش بود، در سن بیست و چهار سالگی با او ازدواج کرد، ثمره این عشق و ازدواج سه فرزند است. چندماه بعد از ازدواج، دردادگاه نظامی محاکمه و به جرم فرار از خدمت و توهین و تمرّد محکوم، زندانی و از ارتش شاهنشاهی اخراج گردید. تجربه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را در چند ماهی که در انتظار خبرِ کارگزینی در بلاتکلیفی به سر میبرد از سر گذراند تا سرانجام در اداره آموزش و پرورش شهریار کاری پیدا کرد و معلم شد. یک سال بعد از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به جرم تبلیغ مرام و مسلک اشتراکی از آموزش و پرورش اخراج شد. در پائیز سال ۱۳۶۳ ناگزیر به جلای وطن شد، نخست به ترکیه رفت و بعد از دو ماه و نیم اقامت در آن کشور از آنکارا به سوی پاریس پرواز کرد و در فرانسه پناهنده سیاسی شد. حسین دولت آبادی از تاریخ ۲۴ دسامبر ۱۹۸۴ میلادی در کشور فرانسه و در حومه شهر پاریس زندگی میکند.
چند کلمه درباره سرگذشت دوران:
دوران نخستین بار در سال ۱۳۶۳ خورشیدی، در شرایط بحرانی، شتابزده، آشفته و مغشوش نوشته شد. در آن زمان به اجبار جلای وطن کرده بودم و در آنکارا، به انتظار سرنوشت بسختی روزگار میگذراندم و اگر از چند روز بگذرم، کم و بیش هر روز و یا هرشب مینوشتم. این یادداشتها نزدیک به سی و شش سال با سایر دست نوشتههای سالهای جوانیام بایگانی شده و از یادم رفته بود. باری، در آغاز بحران جهانی ویروس کرونا، هنگام خانه تکانی، این دفتر کهنه و رنگ باخته را یافتم و تصمیم گرفتم تا در دوران قرنطینه و « تبعید مضاعف »، آن را باز خوانی، بازنگری و بازنویسی کنم. باری، پس از سی و شش سال واندی به « مردی » در این دفتر کهنه و رنگباخته برخوردم که اگر چه بیشباهت به من نبود، ولی اغلب مرا به شگفتی وامی داشت. غرض، در همان روزها به دوستی نوشتم:
«... اگر چه نثر و زبان دروان را که در شرایط اضطراری و بحرانی شتابزده نوشته شده، ویراستاری، بازنویسی، حک و اصلاح میکنم، ولی این کار به گونهای خواهد بود تا به مضمون و محتوا لطمهای نخورد و راوی، « نویسنده » که من بوده باشم، دست نخورده و با همان طرز تفکر و باورها، با همان طرز نگاه و با همان رفتار و گفتار باقی بماند... ».
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.