نویسنده در اين کتاب به مرور خاطرات خود در شهر تهران پرداخته است. در بخشی از اين کتاب آمده است: کار شاغلام پخت و پز و فروختن جغور بغور (حسرت ا ...
نویسنده در اين کتاب به مرور خاطرات خود در شهر تهران پرداخته است. در بخشی از اين کتاب آمده است: کار شاغلام پخت و پز و فروختن جغور بغور (حسرت الملوک) بود. بعدازظهر تا شب سر چارراه گمرک اميريه چسبيده بود به دکون نونوایی سنگکی آق الياس بساط ميکرد و با اون صدای خوشش ميزد زير آواز، «دل دارم قلوه دارم کباب سرخ کرده دارم...» عطر و بویی راه ميانداخت که هر عابری رو به طرف خودش ميکشوند. ماهی يه بار شاغلام دل و جيگر و خوش گوشت ميآورد خونه، منقل و زغالو ميذاش بغل باغچه، دل و جيگرا رو سيخ ميکرد و ميچيد رو آتيش و اهل خونه رو دعوت ميکرد. بادبزنو دس می گرفت و سيخو زير و رو ميکرد و ميزد زير آواز. از جواد يساری و داود مقامی، عباس قادری و نعمت آغاسی براشون ميخوند و گاهی يه کوچه باغی مهمونش ميکرد و حال و هوای ديگهای به بزم خودش ميداد.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.