روزی روزگاری مرد جوان و ساده دلی زندگی می کرد. مرد جوان که هفت سال پیش یک نعلبند کار کرده بود، یک روز تصمیم گرفت به خانه برگردد. نعلبند برای ...
روزی روزگاری مرد جوان و ساده دلی زندگی می کرد. مرد جوان که هفت سال پیش یک نعلبند کار کرده بود، یک روز تصمیم گرفت به خانه برگردد. نعلبند برای این هفت سال کار، یک تکه بزرگ نقره به او داد و گفت: "این هم مزد تو" مرد جوان نقره را توی یک کیسه انداخت و راه افتاد...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.