در يك روز گرم تابستان در يكي از شهرهاي كاشان اورنگ و كيوان در كوچه زير سايه ي درختي در كوچه نشسته بودند كه دو زن كولي براي گرفتن فال به آنها ...
در يك روز گرم تابستان در يكي از شهرهاي كاشان اورنگ و كيوان در كوچه زير سايه ي درختي در كوچه نشسته بودند كه دو زن كولي براي گرفتن فال به آنها نزديك مي شوند. يكي از آنها دختر جوان و بسيار زيبايي بود كه اورنگ با ديدن چشمان وحشي او ناگهان دگرگون مي شود و دل در گرو او مي گذارد...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.