داستان تخيلي. پيرزني بود كه بزي داشت. بزش را خيلي دوست داشت. پيرزن هرروز بزش را مي دوشيد تا از شير آن ماست و پنير درست كند. اما يك گربه ي سي ...
داستان تخيلي. پيرزني بود كه بزي داشت. بزش را خيلي دوست داشت. پيرزن هرروز بزش را مي دوشيد تا از شير آن ماست و پنير درست كند. اما يك گربه ي سياه، تا چشم پيرزن را دور مي ديد، شير را تا ته مي خورد...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.