يكي بود، يكي نبود. زني بود كه مي خواست براي بچه هايش غذا درست كند. اما هر چه گشت چيزي براي پختن پيدا نكرد. زن سرش را بالا آورد و ستاره ها را تو ...
يكي بود، يكي نبود. زني بود كه مي خواست براي بچه هايش غذا درست كند. اما هر چه گشت چيزي براي پختن پيدا نكرد. زن سرش را بالا آورد و ستاره ها را توي آسمان ديد. دست دراز كرد و ستاره اي از آسمان برداشت و تق تق... آن را شكست و با آن يك نيمرو درست كرد...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.