داستان،
در گذشته اي نه چندان دور، زن و شوهري در گوشه اط از سرزمين زيباي ايران زندگي ميكردند. آنها يك مزرعه داشتند. هر روز صبح براي بيل زدن ز ...
داستان،
در گذشته اي نه چندان دور، زن و شوهري در گوشه اط از سرزمين زيباي ايران زندگي ميكردند. آنها يك مزرعه داشتند. هر روز صبح براي بيل زدن زمين از خواب بلند مي شدند تا آنرا براي كاشت گندم و جو آماده كنند. آنها به نوبت بيل مي زدند و زمانيكه زن داشت بيل مي زد يك سكه پيدا كرد و به شوهرش گفت كه با آن چه كار كنند.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.