داستان،
شاه موبد در مرو فرمانروايي مي كرد. او براي رسيدن بهار تداركات جشني را ديده بود و ديگر پادشاهان و فرمانروايان را هم دعوت كرده بود. ...
داستان،
شاه موبد در مرو فرمانروايي مي كرد. او براي رسيدن بهار تداركات جشني را ديده بود و ديگر پادشاهان و فرمانروايان را هم دعوت كرده بود. در طول جشن او با صورت زيبايي برخورد كرده بود كه "شهرو"، مادر "ويرو" پادشاه همدان بود. او منتظر بود تا جشن تمام شود تا شهرو را صدا كند و با او صحبت كند. بعد از پايان جشن او از شهرو خواست تا با او ازدواج كند ولي شهرو اين درخواست را رد كرد چون او قبلا" ازدواج كرده بود و سه فرزند داشت ولي به پادشاه موبد قول داد اگر در آينده دختري به دنيا آورد او را به ازدواج پادشاه درآورد. شهرو با گذشت زمان قول خود را فراموش كرد، او صاحب دختري شد به زيبايي خودش با نام "ويس".
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.