داستان كودكان،
در زمان هاي قديم، شهر زيبا و سر سبزي بود كه حاكم آن با زن و پسر جوانش در يك قصر زيبا زندگي مي كرد. او حاكمي مهربان و عادل بود ...
داستان كودكان،
در زمان هاي قديم، شهر زيبا و سر سبزي بود كه حاكم آن با زن و پسر جوانش در يك قصر زيبا زندگي مي كرد. او حاكمي مهربان و عادل بود و همه او را دوست داشتند. روزي بيمار شد. تمام حكيمان شهر به بالينش آمدند ولي نتوانستند كه او را شفا دهند. تا اينكه يكي ار حكيمان كه باهوش بود به او گفت: "در اعماق جنگل پيرزني زندگي مي كند كه گل خوش عطري دارد كه بوي آن مي تواند تو را بهبود دهد."
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.