داستان كودكان،
من يك بچه ي كوچك بودم، مثل تو. مادر من چند ساعت در روز به مدرسه مي رفت. او معلم بود. امروز هم مادرم به مدرسه رفته و من تنها هست ...
داستان كودكان،
من يك بچه ي كوچك بودم، مثل تو. مادر من چند ساعت در روز به مدرسه مي رفت. او معلم بود. امروز هم مادرم به مدرسه رفته و من تنها هستم. يك كمي هم مي ترسم. پنجره ها بهم مي خورند. براي اينكه نترسم توي كمد
نشسته ام و با خودم فكر مي كنم كه، اگه اندازه ي عروسكم بودم مادرم مي توانست نم را هم با خودش ببرد تا اينكه ديگه تنها نباشم.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.