9 داستان كوتاه فارسي
داستان،
اسم مادرم دليله بود. تيمور خان خيلي وقت ها مهمانانش را مي آورد تا مادرم را ببينند. ولي آنها به من نگاه مي كردن ...
9 داستان كوتاه فارسي
داستان،
اسم مادرم دليله بود. تيمور خان خيلي وقت ها مهمانانش را مي آورد تا مادرم را ببينند. ولي آنها به من نگاه مي كردند. پشت نرده هاي سفيد بودند كه نزديكشان شدم. با دستهايشان پوزه ام را گرفتند. يك دفعه چهار نعل دور شدم. مادرم سم به زمين مي كوبيد كه به آنها نزديك نشوم، ولي من نزديك شدم.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.