از متن: روي پشتبوم چاهارنفري خوابيده بوديم. بهار بود. رادیو تا صبح بالاسر بابا روشن بود. آبجيفتانه توي خواب عروسکشو بغل کرده بود. مامان ...
از متن: روي پشتبوم چاهارنفري خوابيده بوديم. بهار بود. رادیو تا صبح بالاسر بابا روشن بود. آبجيفتانه توي خواب عروسکشو بغل کرده بود. مامان معلوم نبود خوابه يا بيدار. بابا هم همینطور. هميشه چشماش بسته بود، ولي همهچي رو ميشنيد. سيگارشم چشمبسته ميکشيد. من داشتم به ستارهها نگاه ميکردم...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.