این داستان بخشی از زندگی پسری خردسال است که در خانهی مجللی با پدر و مادرش زندگی میکند. آنها سگی دارند که مادر بسیار به آن علاقه دارد و اس ...
این داستان بخشی از زندگی پسری خردسال است که در خانهی مجللی با پدر و مادرش زندگی میکند. آنها سگی دارند که مادر بسیار به آن علاقه دارد و اسباب حسادت پسرک میشود. مشکل مالی بزرگی برای خانواده آنها پیش میآید که در خلال آن توجه پدر و مادر به پسر و البته به سگ بسیار کم میشود. پدر و مادر نهایت تلاششان را میکنند که پسر از ماجرا باخبر نشود. پسر میداند در پس پرده اتفاقی در جریان است اما نمیداند چیست. حدس میزند به دلیل مسائل مالی، باید سگ را بفروشند. او مردد و تنهاست، به سگ پناه میبرد و با او رفیق میشود. در پایان، خانوادهی آنها ناچار به اسبابکشی به خانهی کوچکتری میشوند. پسر از اینکه دوستش را از دست نداده است، خوشحال است.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.