كتاب حاضر، داستان دختر و پسرى نوجوان ازيک روستاى كوچک در باكوى آذربايجان را از سال ١٣١٨ باز گو مى كند. آنها تصميم مى گيرند از ديار خود بگری ...
كتاب حاضر، داستان دختر و پسرى نوجوان ازيک روستاى كوچک در باكوى آذربايجان را از سال ١٣١٨ باز گو مى كند. آنها تصميم مى گيرند از ديار خود بگریزند تا در جایى امن، عشق خود را بى قيد و شرط نثار يكديگر كنند. در اين مسير پر فراز ونشيب، رخدادهاى بسيارى را از سر مى گذرانند تاهر كدام به نوبه خود با قدم گذاشتن به سنين جوانى و ميانسالى، تجربيات، تفكرات و انديشه درونی خود را بپرورانند. لحظه هاى شادى وسرور، رنج و حسرت، سرگردانى و پريشانى، دوستى و رفاقت، ثبات و بالندگى در جاى جاى اين مسير طولانى با آنها همراه است.
زمان میگذشت و رخدادهاى گوناگون در هر دوى آنها احساسات وتأثير و تفكرات جديدى را از خود را برجاى مى گذاشت: گاهى سرخوشى و رهايى از هرآنچه بود و هست، گاهى حسى آكنده از اندوه و تنهايى كه به پيامى دلنشین آغشته بود، گاه نیز دردهای جسمی و روحی فرزند دلبندشان كه از دوران زندان به يادگار داشت بر دوششان سنگينى مى كرد و چراغ راهى نو مى شد. اما چرخ گردون همچنان يكنواخت مى چرخيد ومى چرخيد ...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.