بچه ها همراه مادر بزرگ به کنار جاده رسیدند. سعیده در حال رفتن گاهی رویش را به سوی خانه برمی گرداند و نگاه میکرد خانه در بلندی بود سعید با نگ ...
بچه ها همراه مادر بزرگ به کنار جاده رسیدند. سعیده در حال رفتن گاهی رویش را به سوی خانه برمی گرداند و نگاه میکرد خانه در بلندی بود سعید با نگاه به به خانه لحظه ای فکر کرد خانه تکان خورد. خانه خم و راست شد. دیوار رو به سمت جنگل دو چشم و دو ابرو در آورد. روی دیوار دهان و دماغ سبز شد. صورت بزرگی برای سعید شکلک درآورد. سعید می خواست چیزی بگوید زبانش بند آمد.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.