قسمت هایی از کتاب نمایش های ایرانی 7
«کدخدا: چیه؟ چه خبر شده است؟ نمک فروش: دستم به دامنت کدخدا به دادم برس، خرم افتاده و بلند نمی شود، کمک ...
قسمت هایی از کتاب نمایش های ایرانی 7
«کدخدا: چیه؟ چه خبر شده است؟ نمک فروش: دستم به دامنت کدخدا به دادم برس، خرم افتاده و بلند نمی شود، کمک میخواهم. کدخدا: آهای حیدر، صفدر، غلام، عباس ...، (هر چهار نفر حاضر می شوند.) کدخدا: این مرد، نمک آورده، برای مردم روستا، بروید کمکش کنید، چون خرش از خستگی افتاده و بلند نمی شود. آن چهار نفر: چشم کدخدا. (افراد حرکت می کنند می روند و به خر می رسند که به روی زمین پهن شده، هر کسی از یک جای خر گرفته و مشغول بلند کردن می شود. نمک فروش چشمش به یکی از آنان می افتد که محکم دم خر را گرفته و بالا می کشد. نمک فروش چوب دستی را می کشد و به جان گیرنده دم خر می افتد.) نمک فروش: دمش را نکش، دمش را نکش. (یک نفر دیگر گوش های خر را می کشد و نمک فروش عصبانی می شود و با چوب دستی به جان گیرندة گوش خر می افتد.) نمک فروش: گوشش را نکش، گوشش را نکش. (نفر سوم گوش خر را می گیرد. نمک فروش عصبانی می شود و به جان او می افتد و با چوب دست می زند.)»
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.