رمان فارسی.
از متن کتاب:گيج و منگ و سر در گم سرم رو روی زانوهام گذاشتم، چقدر كمرم تير می كشيد، چقدر شكسته بودم! چی می تونستم بگم؟ نمی دونستم ...
رمان فارسی.
از متن کتاب:گيج و منگ و سر در گم سرم رو روی زانوهام گذاشتم، چقدر كمرم تير می كشيد، چقدر شكسته بودم! چی می تونستم بگم؟ نمی دونستم به خدا چی بايد بگم؟ اصلا چی می شد گفت؟
ياد حرف مهتاب افتادم، ياد حرف مادرش «خدا هميشه يه پله بالاتر از توست» خدای من، تو كجايی؟ اين دستای رو به آسمون منو نمی بينی يا وقت نداری و سرت شلوغه كه نمی گيريشون؟! آه خدای من، ای كاش فقط يك روز، فقط يك لحظه تنهای تنها مال من بودی! فقط مال من!
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.