رمان فارسی.
شميم نگاهش را تا در اتاق ارميا و ورودش به آن جا دنبال كرد. احساس می كرد اين پسر جوان شديدا با او سر ناسازگاری دارد و به دلايلی ...
رمان فارسی.
شميم نگاهش را تا در اتاق ارميا و ورودش به آن جا دنبال كرد. احساس می كرد اين پسر جوان شديدا با او سر ناسازگاری دارد و به دلايلی كه خودش نمی دانست، از شميم خوشش نيامده بود! او می ديد در حينی كه ارميا صحبت می كرد و يا به پدرش گوش می داد؛ حتی نيم نگاهی هم به شميم نمی انداخت. نمی دانست دليل اين همه سردی چيست؛ اما با خودش مسئله را حل كرد كه گذر زمان همۀ سؤال هايش را جواب می دهد...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.