بايد آرزوي بهتري ميكردي. كيپ پيراهن خواب را روي سرش كشيد و گفت: «خيلي قدبلند بود. همه لباسهاش سياه بودند و يك كلاه بلند سياه داشت. دوباره ...
بايد آرزوي بهتري ميكردي. كيپ پيراهن خواب را روي سرش كشيد و گفت: «خيلي قدبلند بود. همه لباسهاش سياه بودند و يك كلاه بلند سياه داشت. دوباره نگاه كردم ... اما رفته بود.» مالي به برادرش گفت: «احتمالا يك نگاه به قيافهات انداخته و از ترس زده به چاك!» كيپ به او پيله كرد: «شوخي نميكنم. اينجا يك ايرادي داره. خودت كه ديدي همهشون چقدر رنگپريدهاند. طبيعي نيست.»...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.