رمان فارسی. حرف ها و مهربانی اش دیگر واقعی نبود. می دانستم می خواهد آرام آرام از زندگی ام بیرون برود. به همین خاطر دیگر پاپیچش نشدم! ...
رمان فارسی. حرف ها و مهربانی اش دیگر واقعی نبود. می دانستم می خواهد آرام آرام از زندگی ام بیرون برود. به همین خاطر دیگر پاپیچش نشدم! دیگر یاد گرفته بودم که عشق تحمیل خود به دیگران نیست. یاد گرفته بودم کسی که برای رفتن آمده می رود و کسی که می خواهد برود هر طور شده می رود. هر چه درها را به رویش ببندی و هر چه بهانه بیاوری کاری از پیش نمی بری. فقط ممکن است رفتنش را به تعویق بیندازی ...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.