داستان برای گروه سنی "ب" ( با تصاویر رنگی )
حالا که من مامان بودم، هوس کردم سری به عروسک های بالای کمدم بزنم که اجازه نداشتم با آن ها بازی کنم ...
داستان برای گروه سنی "ب" ( با تصاویر رنگی )
حالا که من مامان بودم، هوس کردم سری به عروسک های بالای کمدم بزنم که اجازه نداشتم با آن ها بازی کنم. صندلی را کنار کمد گذاشتم. از صندلی بالا رفتم تا عروسک های ممنوع را بردارم.
مامان زیرچشمی من را می پایید. ولی من خیلی جدی عروسک ها را پایین آوردم و از مامان خواستم وسایل خیاطی و بافتنی اش را که توی اتاق پخش و پلا بود جمع کند. ولی مامان گوش نکرد و همین طور داشت الگوی یک لباس را در می آورد و وقتی الگو خراب می شد کاغذ را پاره می کرد و می رفت سراغ بعدی..
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.