در یکی از روزهای زمستانی سرد و سخت ژان والژان قرص نانی می دزد تا شکم خواهرزاده های کوچکش را سیر کند.
اما دستگیر می شود و نوزده سال تمام به ز ...
در یکی از روزهای زمستانی سرد و سخت ژان والژان قرص نانی می دزد تا شکم خواهرزاده های کوچکش را سیر کند.
اما دستگیر می شود و نوزده سال تمام به زندان می افتد. وقتی سرانجام از زندان آزاد می شود، اسمش را عوض می کند تا زندگی تازه ای را آغاز کند. ولی بازرس ژاور خبیث می خواهد او را دوباره به زندان برگرداند. ژان والژان که سعی می کند از چنگال قانون پنهان بماند، کم کم به بیماران، زخمی ها و فقیرترین ساکنان شهر پاریس می پیوندد؛ ساکنانی که همه آن ها را با نام بینوایان می شناسند.
از کتابخانه ی کلاسیک مهتاب وارد دنیای شاهکارهای ادبی شوید.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.