رمان فارسی.
چشم هايم را می بندم. صدای رجب پور می آيد: «اينا كی ان استاد؟ چی كاره ايم امشب؟» صدايی كه شبيه صدای همان بچه ريقوی كلاس آدم ...
رمان فارسی.
چشم هايم را می بندم. صدای رجب پور می آيد: «اينا كی ان استاد؟ چی كاره ايم امشب؟» صدايی كه شبيه صدای همان بچه ريقوی كلاس آدمخوارهاست می گويد: «سلام آقا، من... كيفه رو...» دوست دارم چشم باز كنم ببينم هنوز همه چيز مثل هفت سال پيش است. هنوز من به طرف خانه ندويده ام و هنوز كتايون مولايی را نديده ام. يا چشم باز كنم ببينم همه چيز مثل ديروز است. هنوز عكسشان را نديده ام و دارم با كتايون خيلی معمولی زندگی می كنم. زندگی معمولی، رابطه معمولی، حرف های معمولی ... و من لا به لای اين همه معمولی، خوشحالم.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.