من تمام نشده بودم مثل همه زنهایی که قرار است همیشه تنها باشند و عشق را بهانه میکنند تا بتوانند زندگی کنند. عشق، سبزه عیدی بود که در سیزده به ...
من تمام نشده بودم مثل همه زنهایی که قرار است همیشه تنها باشند و عشق را بهانه میکنند تا بتوانند زندگی کنند. عشق، سبزه عیدی بود که در سیزده به در از روی کاپوت ماشین یکی دیگر افتاده بود نه جلوی پایم بلکه درست توی بغلم من تنها میتوانستم آن را به اولین آب جاری بسپارم و برگردم و جایی پیدا کنم که بتوانم زندگی کنم.
از متن کتاب
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.