رمان فارسی.
يكی از ميهمانان باغ، نگاهی به رودخانه خروشان كرد و از ميهمان ديگر پرسيد: «آيا هستی ما رويای يك وجود نامتناهی است كه دارد ما را ...
رمان فارسی.
يكی از ميهمانان باغ، نگاهی به رودخانه خروشان كرد و از ميهمان ديگر پرسيد: «آيا هستی ما رويای يك وجود نامتناهی است كه دارد ما را خواب می بيند؟» پاسخ آمد: «جهان ما چيزی جز يك سايه رنگ پريده و يا تصوير آيينه ای از يك انرژی نظم دهنده و برنامه ريز متعال نيست كه در بعد ديگری می زيد. اين انرژی بسيط ترين وجود و ناب ترين حضوريست كه می توان تصور كرد. يك چنين انرژی نابی كه مشحون از آگاهی و اطلاعات است، خود زندگی و خود هستی است. شايد هم كل قلمرو وجود. اگر آن را ازلی و ابدی و بی نهايت فرض كنيد رويای همان آفريدگار و نظم دهنده متعال و برترين باشد.» يكی ديگر از ميهمانان زمزمه كرد: «شما همه خيال باف و رويا پردازيد. چيزی جز آنچه كه می بينيد وجود ندارد، و سرانجام هم روزیي كار جهان سرآيد و عالم در يك مرگ حرارتی از ميان خواهد رفت و همه چيز تمام می شود. آنچه را كه می گوييد ثابت كنيد تا من بپذيرم.» صدای آب و حركت نيسم در درختان و تابش آفتاب و احساسی كه من در آن لحظه داشتم به گوشم چيز ديگری را زمزمه می كرد. ما هستيم و زيبايی هستی در جاودانگی ماست.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.