اینجا هم خیلی میخندید و هم خیلی حرص میخورید. برادرهای آنژل او را احمق بانمک صدا میکنند و او هم هر بار با کمک دروهمسایه و دو دوست عزیز ...
اینجا هم خیلی میخندید و هم خیلی حرص میخورید. برادرهای آنژل او را احمق بانمک صدا میکنند و او هم هر بار با کمک دروهمسایه و دو دوست عزیزش، کلوئه و کوین، حسابشان را میرسد. در ضمن آنژل عاشق لباس صورتی، آبنبات، ماست لیمویی و مشویو، عروسک شیرش، است و از دوستی با کوین لذت میبرد، البته اگر برادرهای وحشیاش بگذارند!
چه کسی دماغ مجسمهی موسس مدرسه را مثل دماغ دلقکها کرده؟! اینجاست که آنژل شامبر میشود کارآگاه آنژل و خودش را قاتی این ماجرا میکند. یک روز هم آنژل و کوین توی خیابان یک پسربچه پیدا میکنند که گم شده! جوری دستش را گرفتهاند و بهطرف بستنیفروشی میبرند که مردم فکر میکنند آنها مامان و بابای بچه هستند! حالا همهی اینها یکطرف، مهمانی ناهار خانهی شهردار یکطرف! چون مامان و بابا چیزی دربارهی خوردن میگو نگفتهاند، برادرهای ترسناک آنژل با مشکل مواجه میشوند... بعدش هم برادرها آنژل را بهزور سوار قایق میکنند و میبرند وسط دریا... دریا دارد طوفانی میشود که قایق نجات از راه میرسد.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.