من نامی ام و از کتاب بیزارم. معلم ها توی مدرسه دائم از مشاهیر گذشته ی ایران می گفتند و دائم آن ها را توی سر ما می زدند. بالاخره کلافه شدم و آس ...
من نامی ام و از کتاب بیزارم. معلم ها توی مدرسه دائم از مشاهیر گذشته ی ایران می گفتند و دائم آن ها را توی سر ما می زدند. بالاخره کلافه شدم و آستین ها را بالا زدم و خودم رفتم سراغ این آدم های خسته کننده. چشم تان روز بد نبیند! نتیجه اش این شد که ( رازی ) هم مثل خود ما بچه درس نخوان ها بود. تا سی سالگی بازی کرد و وقتی یک دل سیر بازی کرد، رفت سراغ درس و یک شبه دانشمند شد؛ آن هم با کمک یک شربت خفن که خودش کشف کرده بود و...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.