چه خاطره ها و سرگذشت ها که چون به قلمی نیاساییده و برصفحه دفتری زیور ثبت به خود نگرفته در زیرغبار ایام مدفون گردیده و به مرور از یادها رفته ...
چه خاطره ها و سرگذشت ها که چون به قلمی نیاساییده و برصفحه دفتری زیور ثبت به خود نگرفته در زیرغبار ایام مدفون گردیده و به مرور از یادها رفته است ریگی در برکه بیندازید و داثره ای را که پدید میآید بنگرید. که چگونه گسترش می یابد و سپس بی سروصدا در فاصله ای دورتر محو میگردد.
زندگی نیز با حوادثی که همه روزه برای هر کس داره داستان گوی یک روند و بی وقَفه همین معنی است. عبور مور چه ای است از کنار یک پِشته خاکی اگر چه جای پایی هست و موران بعدی به بوی همدیگر از روی همان جای پا به سوی دانه میروند لیکن چه اهمیت دارد دقیقه ای دیگر همه چیز همان است که اول بود.وزش نسیمی کوتاه در سطح زمین هر ردپائی را از میان برده و به دست نیستی ازلی سپرده است.
دریکی از روزهای آخرتابستان سال ۱۳۲۳ خورشیدی حوالی چهاربعدازظهر اتوبوس آبی رنگی از نوع کامیون تبدیل شده ساخت شهرستان همدان,که بدنه وسقف گرد گرفته و پر لک وپیس داشت. و روی بار بندش درمیان بنه مسافران» لوده های انگور و حتی ماکیان بهم بسته با یا بدون سبد, مشاهده می شد. غرش کنان و صفیرکشان از جاده هموار و اسفالته بیستون که از دامنه کوه می گذشت, به سمت کرمانشاه راه می سپرد.در طالع این شهر هنوز سال های دردانگیز و ناخجسته بسیاری ذخیره بود مگر تا دمیدن آن صبح شکوهمندی که تولدی دیگر می یافت و در کوره ی گدازان جنبشی فراگیر و پر صلابت, نام دومی نیز به خود می گرفت…
...صحنه های مختلفی در كتاب هست كه من با تأثری عمیق به آن ها فكر كرده ام در آن جای تنگ شب ها وقتی می خوابیدم من نمی توانستم از جایم بلند شوم چون دیگران از خواب می پریدند، بعد هم می دانید كه در زندان شب ها هم چراغ روشن است. حالا چه چیز تاریك است بماند، اما چراغ ها همیشه روشن است اما با نور كم كه نوشتن را دشوار می كند ما یك چراغ متحرك درست كرده بودیم كه وقتی روشن می كردیم می توانستیم آن را پایین بكشیم و وقتی خاموش می كردیم نزدیك سقف می شد.
خب من نمی تواستم چراغ را پایین بكشم و روشن كنم چون بقیه از خواب بیدار می شدند. پشت سر من در جایی كه می خوابیدم یك دیوار سه متری صافی بود و من گاهی شب ها بدون این كه بلند شوم از مجموعه آن چه به خاطرم آمده بود دو سه كلمه روی دیوار می نوشتم، حتی گاهی یك جمله هم می شد اما دو، سه كلمه كافی بود كه فردا صبح كل صحنه یادم بیاید....
علیمحمد افغانی (زادهٔ ۱۱ دی ۱۳۰۳ در کرمانشاه) از نویسندگان نامدار ایرانی متولد ۱۱ دی ماه ۱۳۰۳ در شهر کرمانشاه و نویسنده نخستین رمان واقعی به زبان فارسی (شوهر آهو خانم) است . افغانی عضو سازمان افسران حزب توده بوده که در سال ۱۳۳۳ دستگیر شده و در دورهٔ پهلوی ۵ سال را در زندان به سر برده است . وی هم اکنون در آمریکا زندگی میکند و به دلیل مجوز نگرفتن آثار اخیرش از سوی وزارت ارشاد جمهوری اسلامی ایران سرگرم نگارش به زبان انگلیسی می باشد . وی چندی پیش نوشتن زندگینامهٔ خود را به زبان انگلیسی به پایان رسانده است .
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.