در پس زمینه جنگ جهانی دوم، آنا، ادموند و ویلیام از لندن تخلیه می شوند تا در حومه شهر زندگی کنند و در جستجوی یک خانواده دائمی از خانه ای به خ ...
در پس زمینه جنگ جهانی دوم، آنا، ادموند و ویلیام از لندن تخلیه می شوند تا در حومه شهر زندگی کنند و در جستجوی یک خانواده دائمی از خانه ای به خانه دیگر می پرند.
سال 1940 است و آنا 9 ساله، ادموند 11 ساله و ویلیام 12 ساله به تازگی مادربزرگ خود را از دست داده اند. متأسفانه در وصیت نامه خود هیچ شرطی برای ولایت آنها باقی نگذاشته است. وکیل او طرحی مضحک دارد: او ترتیبی می دهد که بچه ها به گروهی از دانش آموزان مدرسه بپیوندند که در حال تخلیه به روستایی در کشور هستند، جایی که آنها در طول جنگ با خانواده ها زندگی می کنند. او همچنین امیدوار است که هر کسی که بچهها را میپذیرد، ممکن است در نهایت مایل باشد آنها را به فرزندخواندگی بپذیرد و به خانواده جدید آنها تبدیل شود - البته به شرطی که بچهها بتوانند در مورد انتخاب توافق کنند.
بچهها با جابجایی از خانوادهای به خانواده دیگر، از حقههای بیرحمانه برادران رضاعی، واقعیتهای سرد توالتهای فضای باز، و توخالی شکمهای خالی رنج میبرند. آنها به دنبال آسایش در کتابخانه قرض دهی می گردند، که کتابدار مهربان آن، نورا مولر، نامزد عالی به نظر می رسد - با این تفاوت که او یک شوهر آلمانی دارد که در حال حاضر محل نگهداری او مشخص نیست. با این وجود، کلبه نورا محل داستانها و شومینههای قبل از خواب، باغهای سبزیجات و چای داغ و شیری است. مهمتر از همه، جایی است که کسی فکر می کند هر سه ماه را آویزان کرده اند. اگر به آن فکر کنید واقعاً تنها چیزی که نیاز دارید یک مادر است.
طرفداران جنگی که نجاتم داد و دیگر داستان های جنگ جهانی دوم، یک کلاسیک فوری را در مکانی برای آویزان ماه پیدا خواهند کرد.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.