«با همهی وجود به وجد آمدیم. کجای دنیا میتوانستیم اینچنین داستاننویسی پیدا کنیم؟ حُضّار همه شروع کردند به کفزدن؛ محکم و ممتد. عده ...
«با همهی وجود به وجد آمدیم. کجای دنیا میتوانستیم اینچنین داستاننویسی پیدا کنیم؟ حُضّار همه شروع کردند به کفزدن؛ محکم و ممتد. عدهای سوت بلبلی زدند. هفت ـ هشت نفر زنده باد ـ زنده باد گفتند. یکی با صدای نکره از جایی ناپیدا داد زد: به احترام حضرت استاد پاشید!»
رمان خیال کردم آب است میچکد نوشتهی داستاننویس معاصر، اسماعیل زرعی (متولد ۱۳۳۷)، ماجرای یک «شخصیت داستانی» است که از کُندی و وقفهی نویسندهی اثر در کار نوشتن راضی نیست. این «شخصیت داستانی» از این رمان میگریزد و به سراغ نویسندهای میرود که شهرت بیشتر و پشتوانهی تبلیغی وسیعتری دارد. اما این سفر سبب میشود که برای او ماجراهای تلخ و مختلفی پیش آید.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.