جاکوب استودر و همسرش به آربون در شرق سوئیس سفر کردند تا جشن عروسی دخترشان را با آلبرت گول که او نیز افسر پلیس است، جشن بگیرند. بعد از مراسم ...
جاکوب استودر و همسرش به آربون در شرق سوئیس سفر کردند تا جشن عروسی دخترشان را با آلبرت گول که او نیز افسر پلیس است، جشن بگیرند. بعد از مراسم یک کالسکه سواری وجود دارد. استودر روستای شوارتزنشتاین در نزدیکی آپنزللند را به عنوان مقصد پیشنهاد میکند، زیرا به یاد میآورد که معشوقه قدیمیاش آنا رچشتاینر مسافرخانه «هیرشن» را در آنجا با شوهر فلج و بیمارش اداره میکند. هنگامی که مجلس عروسی می خواست از آنجا به سمت اربون در اواخر عصر حرکت کند، جسدی در باغ پشت مسافرخانه کشف شد. آنا از استودر برای جنایی کمک می خواهد به این امید که مرگ به سرعت حل شود. هنگامی که گروهبان جسد را در سرداب مسافرخانه بررسی می کند، متوجه می شود که یک دوچرخه تیز شده از طریق چندین اندام حیاتی مرد مرده رانده شده است. همچنین موهای خاکستری سگ به پره چسبانده شده است. از آنجایی که ارنست گراف، فروشنده دوچرخه، که مغازه دوچرخه خود را در کنار آهو اداره می کند، سگی با خز خاکستری دارد، به نظر می رسد شواهد به همسایه اشاره می کند.
فردریش گلاسر (1896-1938) نویسنده سوئیسی بود که زندگی او با ناتوانی، اعتیاد به مواد مخدر و حبس در موسسات روانپزشکی همراه بود.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.