هیاهو و همهمه دفتر به مناسبت مهمانی کریسمس، از لای در نیمه باز به اتاق کار کیت ویتی یر می رسید. او پشت کامپیوترش خم شده بود و تلاش می کرد آخر ...
هیاهو و همهمه دفتر به مناسبت مهمانی کریسمس، از لای در نیمه باز به اتاق کار کیت ویتی یر می رسید. او پشت کامپیوترش خم شده بود و تلاش می کرد آخرین کارهایش را قبل از تعطیلات کریسمس تمام کند، هیچ توجهی به هیاهو نداشت. آن روز بعدازظهر جمعه بود و کریسمس روز دوشنبه از راه می رسید و دفتر مجله «زندگی زن» قرار بود تا بعد از سال نو تعطیل شود. می خواست ستونش را قبل از رفتن به تعطیلات تکمیل کند، کلی کار دیگر هم داشت. دو فرزندش یکشنبه صبح می آمدند تا شب قبل و روز کریسمس را با هم باشند.
اما در حال حاضر تمام تمرکزش روی مطلبی بود که می نوشت. مقاله برای شماره ماه مارس مجله بود، اما اصولا تاریخ در این کار اهمیتی نداشت. سعی می کرد موضوعاتش را از میان علاقه مندی های عمومی زنها پیدا کند، راجع به مشکلاتی که با آن روبه رو هستند، بنویسد، در خانه، در روابط و ازدواجشان، با فرزندانشان یا در محیط کار. ستونی که می نوشت «به کیت بگویید» نام داشت و خود باورش نمی شد که نوزده سال است این ستون را می نویسد. جواب بعضی نامه های حساس و خصوصی را مستقیم می داد و بقیه را در نوشته اش می گنجاند که دایره وسیع تری داشت.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.