رمان فارسی.
بوی عطرش تو اتاق پیچید. می دونستم که اومده. نفس عمیقی کشیدم و برگشتم سمتش. با چشمای پر، با بغض، آروم لب زدم:
– آدما هیچوقت اول ...
رمان فارسی.
بوی عطرش تو اتاق پیچید. می دونستم که اومده. نفس عمیقی کشیدم و برگشتم سمتش. با چشمای پر، با بغض، آروم لب زدم:
– آدما هیچوقت اولین اتفاقای زندگی شون رو یادشون نمیره. قبول داری؟ هیچکس عشق اولش رو یادش نمیره، اولین معلمش ... نفسای لرزونم رو دادم بیرون. با همون بغض ادامه دادم:
– اولین باری که دست يك نفر رو عاشقانه گرفت، اولین بوسه، اولين رفیق، اولین قرار، اولین جدایی ...
بی قرار دور خودم چرخیدم و یه قطره اشک رو گونم چکید و هق زدم:
– اولين، اولين، اولین ... این اولينا تا آخرین روز زندگی باهاتن. باید حواست باشه که چی رو می خوای واسه خودت برای اولین بار خاطره کنی، چی رو می خوای برای دیگران خاطره کنی. چون ...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.