رمان فارسی. در پشت جلد کتاب آمده است: کاش یکی بود، یکی از همان اول، ابتدای راه... کودکی، نوجوانی، جوانی... تا بدانم، بیراهه نروم، نروم به آن ...
رمان فارسی. در پشت جلد کتاب آمده است: کاش یکی بود، یکی از همان اول، ابتدای راه... کودکی، نوجوانی، جوانی... تا بدانم، بیراهه نروم، نروم به آنجایی که برسم به آخر خط، خط بی سرانجامی. سرم به سنگ زمانه بخورد و کسی نباشد دستم را بگیرد، بلندم کند. در جادهی سنگلاخی بیفتم، بدوم، زمین بخورم و هراسان به دور و برم نگاه کنم اما... کاش یکی بود، از همان اول، یکی مثل همین، همین که آمد اما کمی دیر، دیر از کشتن... قتل... حرام کردن یک زندگی... اما نه... نه آنقدر دیر که با مرگ هم آغوش شده باشم. خدا را شکر که نفسی مانده و قدمی... ماهیای که از آب گرفتهام، ممکن است تازه نباشد، اما زنده است و این یعنی... دوباره نقطه سرخط.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.